الهی !
نه من آنم که زفیض کرمت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چوگدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی.
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایــید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه وهم کعبه شمایید
ده بـــار از آن راه بدان خانه برفـــتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید از خــــواجه آن خانه نـــــشانی بنـمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پـــــرده شمایید
رابطه عبد و معبود
اگر نه در آن عمر (جوانی) ما هم رودخانه ی سنگم را تماشا می کردیم ، جایی که رودخانه های گنگا و جمنا به هممی رسد. لیکن ما سنگم خدا و دوستان خدا را تماشا می کردیم . رابطه ی عبد و معبود را تماشا می کر دیم که بندگان چگونه با خدا دوست می شوند و چگونه زندگی میکنند ، حضرت فرموند:
آنکه اندر بی قراری لطف جنت را ندید او زهر کس هست باشد لیکن از عشاق نیست
قیس مسکین مجنون از عشق بوده بی خبر ور نه اندر راه حق ّ نی ناقه و نی محملی است
مجنون در راه لیلی به شتری نیاز داشت اما در راه خداوند متعال شتری لازم نیست دوستان خدا با پرهای دل ، پرواز می کنند.