دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

فقط الله

ذره ذره در دو گیتی فهم توست………………هرچه را گویی “خدا” آن وهم توست
عقل در سودای او حیران بماند………………جان ز عجز انگشت بر دندان بماند
هین مکن چندین قیاس ای حق شناس……زان که ناید کار بی چون در قیاس
در جلالش عقل و جان فرتوت شد…………..عقل حیران گشت و جان مبهوت شد
او که چندین سال بر سر گشته است……..بی سر و بن گرد این در گشته است
می نداند در درون پرده راز ……………………کی شود بر چون تویی این پرده باز
کار عالم حیرت است و عبرت است………….حیرت اندر حیرت اندر حیرت است
ای خرد در راه تو طفل بشیر………………..گم شده در جستجویت عقل پیر
ای خدای بی نهایت جز تو کیست…………چون تویی بی حد و غایت جز تو کیست
پرده برگیر آخرو و جانم مسوز………………بیش از این در پرده پنهانم مسوز
گم شدم در بحر حیرت ناگهان……………..زین همه سرگشتگی بازم رهان
رهبرم شو زانکه گمراه آمدم……………….دولتم ده گرچه بیگاه آمدم
هرکه در کوی تو دولت یار شد…………….در تو گم گشت و ز خود بیزار شد
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد