دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

رهبر اهلسنت

اسلام سرشار از دموکراسی و آزادی است

پست الکترونیکی چاپ PDF
اشاره: نشریه دانشجویی "بامداد"، وابسته به دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان، اخیراً مصاحبه‏ای با شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان و مدیریت محترم حوزه دارالعلوم زاهدان انجام داده است؛ متن کامل این مصاحبه، (که عیناً از نشریه مذکور نقل شده است) به شرح زیر می‏باشد:
ادامه مطلب ...

صلابت مرد و در ادامه صلابت زن!!!

Strength of a Man

The strength of a man isn't seen in the width of his shoulders.
It is seen in the width of his arms that encircle you.

قدرت و صلابت  یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست
بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه


The strength of a man isn't in the deep tone of his voice.
It is in the gentle words he whispers.

قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه


The strength of a man isn't how many buddies he has.
It is how good a buddy he is with his kids.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره
بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست


The strength of a man isn't in how respected he is at work.
It is in how respected he is at home.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست

بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست


The strength of a man isn't in how hard he hits.
It is in how tender he touches.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزنداره 
بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه

ادامه مطلب ...

دروغ و حقیقت

روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری با هم شنا کنیم؟ حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول او را خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند. حقیقت لباسش را در آورد. دروغ حیله گر فوراً لباسهای او را پوشید. از آن روز به بعد همیشه حقیقت عریان و زشت است و دروغ در لباس حقیقت زیبا و فریبنده!

عشق!...

عشق!...  

امسال هم چیدی بساط مهمانی            بال و پرم دادی که گردم آسمانی  

منت نهادی در به رویم باز کردی               آغوش بگشودی برای میزبانی  

در هر ضیافت خانه ای که پا نهادم            مانند تو پیدا نکردم میزبانی 

 از من چه دیدی دعوتم کردی دوباره         باو ر نمیکردم مرا قابل بدانی      

 هرگز به روی من نیاوردی که بودم           گفتی همین که آمدی از دوستانی با  

یک نگاه کبریایی می توانی                    از چهره ام عرض ندامت را بخوانی 

 نادانی ام شد عذر بدتر از گناهم             آگاه بودم خرج عصیان شد جوانی          

تو خواستی تا من نمک گیرت بمانم         تو عهد کردی که برای من بمانی  

با عفو خود باید مرا در بر بگیری               آخر کریمی تو : خدایی : مهربانی  

 

ماه با خدا بودن و رهایی از جهنم : خداحافظ!