دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

عشق!...

عشق!...  

امسال هم چیدی بساط مهمانی            بال و پرم دادی که گردم آسمانی  

منت نهادی در به رویم باز کردی               آغوش بگشودی برای میزبانی  

در هر ضیافت خانه ای که پا نهادم            مانند تو پیدا نکردم میزبانی 

 از من چه دیدی دعوتم کردی دوباره         باو ر نمیکردم مرا قابل بدانی      

 هرگز به روی من نیاوردی که بودم           گفتی همین که آمدی از دوستانی با  

یک نگاه کبریایی می توانی                    از چهره ام عرض ندامت را بخوانی 

 نادانی ام شد عذر بدتر از گناهم             آگاه بودم خرج عصیان شد جوانی          

تو خواستی تا من نمک گیرت بمانم         تو عهد کردی که برای من بمانی  

با عفو خود باید مرا در بر بگیری               آخر کریمی تو : خدایی : مهربانی  

 

ماه با خدا بودن و رهایی از جهنم : خداحافظ!

نظرات 1 + ارسال نظر
نوید چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ق.ظ

قلب تو کجاست؟
رابرت داوینسنز، قهرمان مشهور ورزش گلف آرژانتین زمانی که در یک مسابقه موفق شد مبلغ زیادی پول برنده شود، در پایان مراسم زنی به سوی او دوید و با تضرّع و التماس از او خواست پولی به او بدهد تا بتواند کودکش را از مرگ نجات دهد، زن گفت که او هیچ هزینه ای برای درمان پسرش ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند کودکش میمیرد. قهرمان گلف درنگ نکرد و بلافاصله تمام پولی را که برنده شده بود به زن بخشید.
هفته بعد یکی از مقامات رسمی انجمن گلف به او گفت که ای رابرت ساده لوح خبرهای جالبی برایت دارم، آن زنی که از تو پول خواست اصلاً بچه مریض ندارد حتی ازدواج هم نکرده است او تو را فریب داده دوست من.
رابرت با خوشحالی جواب داد: خدا را شکر پس هیچ بچه ای در حال جان دادن نبوده است. این که خیلی عالی است!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد