دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

الله

 

 

 فواید گفتن((الله))برای انسان!!!

ذکر کلمه " الله " و تکرار آن، موجب آرامش روحی می شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می کند.

حرف الف که کلمه " الله " با آن شروع می شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می شود، به ویزه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان ارامش روحی می دهد.

حرف لام که حرف دوم " الله " است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه " الله " تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تاثیر  گذار است.

اما حرف هاء حرکتی به ریه می دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تاثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می شود.

به راستی که قرآن کریم در آیه ای کریمه می فرماید : « الذین امنو و تطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب ».

نظرات 2 + ارسال نظر
عاشق خدا شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ http://alone-withall.blogsky.com

سلام.
یک سوال هست که همیشه ذهن منو به خودش مشغول میکنه..
قبل از طرح سوال میخوام درمورد اعتقادات شما اهل سنت بیشتر بدونم..
مثلا اینکه چرا به 3 خلیفه اول اعتقاد دارید..
نظرتون درمورد غدیر و صحبت مهمی که پیامبر در آنجا داشتند چیه..
البته قبل از اینکه ما از نظر مذهب دوشاخه باشیم معتقدم که ما هم وطنیم ..پس هیچ دعوایی با هم نداریم..خواهش یکنم این حرف های من رو حمل بر دعوا یا به چالکش کشیدن اعتقاداتتون ندونید..
من فقط دوست دارم بیشتر بدونم..
با تشکر...

سلام علیکم. ببخشید که دیر آپ میشم آخه سرم یک کم خیلی شلوغه. خب حالا: کی گفته با هم دعوا داریم .
جواب سوال اولتون: ما هر چهار خلیفه (حضرت ابوبکر -حضرت عمر-حضرت عثمان- حضرت علی (رض)) رو قبول داریم یعنی به عنوان خلیفه و گرنه همه اصحاب رو قبول داریم. دلیل اثبات تمام اصحاب از قرآن: سوره توبه آیه 40 - آیه 100- سوره فتح آیه 29- حجرات آیه 7 و ... و اهل سنت و الجماعت معتقد به عصمت هیچ یک از اصحاب بزرگوار نمی باشند بلکه آنها را جایزالخطا دانسته اما خداوند توبه را وسیله آمرزش و بخشش گناهان و بالا بردن درجات آنان قرار داد. طبق سوره زمر آیات 33-35
الله جل جلاله گناهان اصحاب را بخشید سوره توبه آیه 117 و الله جل جلاله از بیعت آنها خوشنود گشت سوره فتح آیه 18 . ایمان اصحاب معیار قبول ایمان دیگران: سوره بقره آیه 137 . ایمان قلبی صحابه رحمتی از جانب الله: سوره حجرات آیه 7 . چه کساننی بر راه راست هستند: سوره حشر 8-9 . اصحاب بدون زحمت به چنین منزلتی نائل نگشتند: سوره انفال 74 . الله یاری دهنده اصحاب است: سوره انفال 64 .
حالا عقل سلیم میگوید که تمام اصحاب با هم برابر نیستند یعنی هر کسی که رنج بیشتری در راه الله سبحانه و تعالی متحمل شده اجرش در پیش او بیشتر است. هر که بامش بیش برفش بیشتر. سوره حدید آیه 10.
والله اعلم بالصواب.
در ضمن الان وقت تنگه . در مورد غدیر بهتون جواب میدم . انشاالله که واقع بینانه فکر کنید. التماس دعا

عاشق خدا شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ http://www.alone-withall.blogsky.com

آخه وقتی بین شیعه و سنی بحثی پیش میاد، که به نظرم بحث کردن خیلی کار منطقی است به شرط ان که دوطرف کمال احترام را برای یکدیگر داشته باشند،فکر میکنن به جنجال و دعوا کشیده میشه در حالی که اینگونه نیست..
شما نظرتون درمورد اتفاقی که چند روز بعد از رحلت پیامبر (ص) یعنی دقیقا در همین روزها افتاد چیه..؟
منظورم اینه که جناب عمر به همراه قنفذ و خالدبن ولید به در خانه جناب علی رفتند و آنجا را به آتش کشیدند.با تازیانه بر فاطمه زهرا زدند و خود شخص جناب عمر سیلی به صورت حضرت زهرا زدند.
شما نظرتون در باره این موضوع چیست؟
آیا به بند کشیدن جناب علی برای بردن به بیعت اجباری با جناب ابوبکر ان هم با آن وضع درست بود؟
آیا در منش و رفتار پیامبر(ص)یا اصلا در خود دین اسلام همچین کاری توجیه عقلانی و منطقی دارد..؟
درمورد غدیر خم یک چیز را اضافه کنم که شما فکر کنید به اینکه پیامبر (ص)در بازگشت از حج آن همه مردم ر انگه داشتند تا فقط به آنها بگویند که جناب علی دوست من است..آیا مردم این مطلب را نمیدانستند؟؟
میشه جواب سوالات من رو اگر با آیه قرآن میدید مظمون اون آیه رو هم بگذارید..
با تشکر از توجه و دقت نظر شما..

سلام . در مورد سوال اولت اینکه هیچ حرفیو بدون سند قطعی و معتبر نگو و در ضمن ما اون حضرت علی که نتونه از اهل بیت و ناموس خود دفاع کند قبول نداریم. علی ما شیر خدا و اسدالله الغالب است.
حالا جوابتو در مورد غدیر خم بگم البته اگه حوصله داری یا که انشاالله اهل مطالعه باشی:
1-حجة الوداع و خطبه غدیر خم
علی در حجة الوداع در حالی که از نجران (یکی از شهرهای یمن) باز می گشت خود را به پیامبر رسانید تا در رکاب آن حضرت مناسک حج را انجام دهد. در این حج رسول خدا یکصد نفر شتر برای قربانی به همراه داشت شصت و سه شتر ره به دست خویش نحر کرد (این تعداد برابر با سالهای عمر ایشان بود) و سپس به علی فرمود که باقی مانده را از جانب وی گلو ببرد (نحر کند) و بدین ترتیب یکصد قربانی کامل شد.
بعد از آن که رسول الله سه روز ایام تشریق را در منا گذرانید رهسپار کعبه شد و طواف وداع را انجام داد و سپس به مدم فرمان داد که به خانه های خود برگردند و خود با همراهانش به سوی مدینه حرکت کرد. چون به خدیر خم[16] رسید خطبه ای ایراد نمود[17] و در آن خطبه فضایل علی را بر شمرد و فرمود:
«من کنت مولاه فهذا علی مولا اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»[18] هر کس مرا دوست دارد علی را نیز دوست داشته باشد خدایا هر که با او دوستی کند او را دوست بدار و هر که با او دشمنی کند او را دشمن بدار.
انگیزه ایراد این خطبه {از دیدگاه اهل سنت و بنا بر مستندات متواتر تاریخی} این بود که بعضی از مردم بر علی انتقاداتی داشتند و او را مورد ملامت قرار داده بودند؛ همچنین عده ای از سپاهیانی که در یمن با او همراه بودند به علت اجرای عدالت در اموری که آنان به گمان خود آن را ظلم و اجحاف و بخل می پنداشتند، در مورد ایشان سخنان نادرستی بر زبان آوردند در صورتیکه که حق با علی بود و اعتراض آنان موردی نداشت.[19]
در کتابهای معتبر تاریخ آورده اند که چون علی برای حجة الوداع از یمن حرکت کرد تا خود را به پیامبر برساند یکی از یارانش را برای فرماندهی سپاه به جانشینی خود برگزید و پیش از آنان خود را به مکه نزد پیامبر رساند؛ آن مردم لباسهایی را که علی از یمنی ها به غنیمت گرفته بود بین همراهان خود تقسیم کرد. چون سپاهیان نزدیک مکه رسیدند علی به استقبال آنها رفت وقتی لباسها را بر تن آنها دید دستور داد تا همگی لباسها را از تن بیرون کنند. این جریان و همچنین دو جریان دیگر در مورد غنایم که در یمن پیش آمده بود موجب دلگیری آنان شد و در این باره به پیامبر شکایت بردند. از اینجا بود که رسول خدا برای شکستن جوی که علیه علی پیش آمده بود و در آن جمع که علی و سپاهیانش حضور داشتند سخنانی ایراد فرمودند و آنان را از ناراضگی و بدبینی از علی بر حذر داشتند. ابن ثیر اضافه می کند که: پیامبر چنین نیز فرمود: «ای مردم از علی گلایه نکنید که او در راه خدا و برای خدا از همه سخت گیرتر است».[20]
ابن کثیر می گوید: هنگامی که پیامبر علیه السلام از انجام مناسک حج فراغت یافت و به مدینه بازگشت در بین راه در مکانی به نام غدیر خم زیر درختی روز یکشنبه هجدهم ذی الحجه توقف نمود و خطبه ای ایراد فرمود، در آن خطبه در مورد مطالب زیادی سخن گفت و همچنین در باره امانت، عدالت و صفات نیکوی علی و قرابت وی با پیامبر سخن راند و با این سخنان با کدورتی که در قلوب عده ای نسبت به علی پیش آمده بود پایان داد.
سپس ابن کثیر به تجزیه و تحلیل احادیث وارده پرداخته می گوید: احادیث صحیح و غیر صحیح در این مورد با هم آمیخته است و شیوه اکثر محدثین بر آن بوده که هر روایتی در مورد یک موضوع یافته اند بدون بررسی و جدا نمودن صحیح از ضعیف آن را نقل کرده اند.[21]
بیعت علی با ابوبکر
رسالت پیامبر اسلام پایان یافت؛ ماموریت تبلیغ دین و تصویب شریعت و قانون الهی به پایه تکمیل رسید؛ خداوند دیدگان پیام آورش را با دخول دسته جمعی و گروهی مردم در دین اسلام خنک گردانید؛ آثار و علایم گسترش دین در جهان نمایان گشت، و رسول خدا به وفاداری مردانی که در آغوش خویش پرورده و زیر نظر مستقیم خود تربیت نموده بود اطمینان کامل پیدا کرد و یقین نمود که آنان وفاداری خود را نسبت به این دین ثابت خواهند کرد و با بهره گیری از غیرت دینی اصالت دین را حفظ نموده و تعلیم آن را به اجرا خواهند گذاشت. آنگاه خود را برای لقا و دیدار خداوند سبحان آماده ساخت خداوند نیز دیدار او را دوست داشت؛ سرانجام رسول خدا در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول سال یازدهم هجرت به دیدار پروردگارش شتافت.
مسلمین پس از رحلت پیامبر اسلام با حضرت ابوبکر به عنوان نخستین جانشین آن حضرت بیعت کردند. در این مورد که بیعت علی با ایشان چه زمانی صورت گرفت روایات مختلفی وجود دارد. حافظ ابوبکر بیهقی از ابوسعید خدری روایتی نقل کرده است که حاکی است علی در همان روزهای نخستین بیعت کرده است.[22]
ابن کثیر پس از نقل این روایت می گوید: از این روایت ثابت می شود که علی در اولین یا دومین روز رحلت پیامبر بیعت کرد و صحیح هم همین است زیرا علی همواره با سیدنا ابوبکر بوده و در تمام نمازها پشت سر او حضور داشته است.[23]
پرفسور امیر علی نویسنده و اندیشمند شیعه می نویسد:
«علی با علو طبع و فداکاری همیشگی خود نسبت به این دین و با نگرانی بسیار از اینکه کوچکترین اختلافی در میان اصحاب آموزگار بروز نکند، بی درنگ با ابوبکر بیعت کرد.»[24]
آزمون علی و پایداری او در این مورد علی با مشکلی مواجه شد که خیر خواهی او نسبت به اسلام و مسلمین و اخلاص او در بیعت با ابوبکر را مورد آزمایش قرار داد، ولی وی با استقامت و پایداری ثابت نمود که از خود خواهی و تعصبات قبیله ای جاهلی مبرا و پاک است. ابن عساکر به نقل از سوید بن غفله آورده است که یکی از بزرگان قبیله قریش به علی و عباس رضی الله عنهما گفت چه دلیل دارد که امر خلافت به ضعیف ترین تیره قریش واگذار شده است اگر شما بخواهید مدینه را از سواران مسلح و مردان جنگی پر خواهم کرد. علی در پاسخ گفت: بخدا سوگند من خواهان چیزی نیستم، اگر ابوبکر را شایسته این کار نمی دانستیم هرگز خلافت را به او واگذار نمی کردیم.
نیز ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه می افزاید: وقتی فضل فرزند عباس گفت: ای بنی تمیم، شما خلافت پیامبر را تصاحب نمودید در حالی که حق ما بود نه شما، و نیز یکی از فرزندان ابولهب بن عبدالمطلب بن هاشم در این مورد شعری سرود، اما چون علی مطلع شد کسی را به سوی آنان فرستاد و از این کار منع کرد و گفت: «سلامة الدین احب الینا من غیره»[25] حفظ سلامت دین برای محبوبتر از هر چیز دیگر است.
یعقوبی مورخ معروف شیعه روایت کرده است که عتبه فرزند ابولهب گفت: «فکر نمی کردم امر خلافت از بنی هاشم و بخصوص از ابوالحسن خارج شود» علی وقتی این جمله را شنید عتبه را به شدت توبیخ و منع فرمود.[26]
تعاون و همیاری علی با ابوبکر علی همانگونه که انتظار می رفت و شرف نسب و اخلاص او اقتضا می کرد همواره در طول خلافت حضرت ابوبکر یاور مخلص و مشاور دلسوز او بود و مصلحت اسلام و مسلمین را بر هر چیز دیگری ترجیح می داد و از هیچگونه فداکاری و جانبازی دریغ نمی ورزید.
یکی از روشن ترین دلایل اخلاص و صداقت علی با ابوبکر و خیر خواهی وی برای اسلام و مسلمین و حمایت از خلافت و وحدت مسلمین موضع او در مورد خروج ابوبکر برای جهاد با مرتدین و به عهده گرفتن فرماندهی سپاه اسلام بود. این اقدام وی خیلی خطرناک بود، نه تنها جان او را به مخاطره می انداخت بلکه وجود اسلام را تهدید می کرد.
ابن کثیر می گوید: دارقطنی از سعید بن مسیب از عمر روایت کرده که چون ابوبکر آماده حرکت به سوی «ذی القصه»[27] شد و بر مرکب خویش سوار شد علی بن ابی طالب زمام مرکب را گرفت و گفت: ای خلیفه رسول خدا کجا می روی؟ من به تو همان چیزی را می گویم که رسول الله در روز احد گفته است شمشیرت را در نیام کن و ما را به غم فراغت مبتلا مگردان زیرا بخدا سوگند اگر صدمه ای به تو برسد نظم امت اسلام از هم می پاشد، لذا به مدینه برگرد.
حضرت ابوبکر بنا به مشورت و ممانعت علی به مدینه بازگشت. این واقعه را زکریا الساجی و مام زهری نیز از عایشه (رضی الله عنها) روایت کرده اند.[28] اگر علی (خدای ناکرده) از حضرت ابوبکر دل خوشی نداشت و با اکراه بیعت کرده بود (یا از در تقیه وارد شده بود) این یک فرصت طلایی بود که به نفع وی می انجامید و نباید از رفتن او به میدان نبرد ممانعت می کرد زیرا اگر ابوبکر در این راه جان خود را از دست می داد میدان برای او خالی می ماند و اگر بیش از این از او نفرت می داشت و می خواست هرچه زودتر او از صفحه روزگار محو شود شخصی را وادار می کرد تا در جبهه او را ترور کند چنانکه رجال سیاسی امروزه برای حذف مخالفان و رقبای خود همین شیوه را اعمال می کنند.
گذشته از همکاری سیدنا علی با ابوبکر صدیق خلیفه رسول الله و ولی امر مسلمین در راستای مصلحت اسلام و مسلمین و امور اداری این دو شاگرد پیامبر (ابوبکر و علی) با هم همانند اعضای یک خانواده، دوست و صمیمی بودند دوستانی که به گفته خداوندی «رحماء بینهم» بر آنان صدق می کند؛ دوستانی که در فراز و نشیب زندگی شریک و همدم یکدیگر بودند. در اینجا از گفته های یکی از بزرگان خاندان هاشمی علوی، محمد بن علی بن حسین، معروف به امام باقر شاهد می آوریم:
کثیر النواء نقل می کند که ایشان فرمودند: یکبار که ابوبکر به دردی مبتلا شده بود علی دستش را با آتش گرم می کرد و بر موضع درد می گذاشت.[29]
حقا که راست گفته است خداوند بزرگ آناج که می فرمایید: «محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم»[30] محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند
[16] خدیر خم آبی بود که بین مکه و مدینه واقع در دو مایلی (یا سه مایلی) جحفه.
[17] این خطبه نه روز بعد از نزول آیه تکمیل دین (الیوم اکملت لکم دینکم …) ایراد شده زیرا این آیه به اتفاق روایات معتبر (فریقین) در روز نهم ذی الحجه نازل شده است برای مثال رجوع کنید به اصول کافی باب ما نص الله روایت ابوالجارودیه از امام صادق (مترجم)
[18] ابن کثیر سیرة النبویة: 4/415- رسول اکرم صلی الله علیه وسلم کلمه مولا را برای کسانی دیگر جز علی نیز بکار بده است از جمله در حق حضرت سلمان فرموده اند: (سلوان مولای اهل مدینه است) «سلمان مولا لاهل المدینه» و همچنین خطاب به حضرت زید فرمودند: «انت اخونا و مولانا» (ای زید تو برادر و مولا و دوست ما هستی) [سیره ابن کثیر 3/443،] (مترجم)
[19] سیره ابن کثیر دارالفکر عربی بیروت
[20] ر.ک: تاریخ کامل ابن اثیر ج3، حوادث سال دهم. بامداد اسلام، اثر دکتر حسین زرین کوب ص48، امیر کبیر 1369، سیره ابن هشام (ترجمه فارسی) ج2ص374 و …
[21] ابن کثیر البدایه و النهایه: 4/208، دارالفکر بیروت
[22] البدایه و النهایه: 5/249
[23] البدایه و النهایه: 5/249
[24] سید امیر علی، روح اسلام، ص270 ترمه ایرج رزاقی، آستان قدس رضوی 1366
[25] ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه: 6/21
[26] تاریخ یعقوبی: 2/124
[27] فاصله آن تا مدینه یک روز راه است
[28] البدایه و النهایه: 6/314-315
[29] الریاض النضرة: محب الطبری ج1، در منثور سیوطی ج4ص101
[30] فتح 29
.

.........................................................................
2-آیا حدیث غدیر خم دلیل صریحی برای اثبات امر مهم خلافت است؟
اعتقاد اهل سنت و جماعت در باره این حدیث این است که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در حجة الوداع مطلع شدند که اهل یمن و نیز تعدادی از همراهان سیدنا علی رضی الله عنه در سفر یمن که مدتی قبل آن رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از مدینه منوره آنها را برای جمع آوری زکات فرستاده بودند نسبت به حضرت علی رضی الله عنه کدورت ایجاد شده بود و این کدورت هم نه به خاطر دنیا، بلکه بر اثر سوء تفاهم و اختلاف اجتهادی در مسأله جواز و یا عدم جواز مصرف اموال زکات توسط عاملین زکات بود که بین سیدنا علی و برخی از همراهانشان ایجاد شد و قضیه از این قرار بود که صحابه در خواست کردند که جای شترهای خودشان که در طول مسافرت چند صد کیلومتری از مدینه تا یمن بسیار لاغر شده بودند از شترهایی که به عنوان زکات جمع آورده کردند بودند در حد نیاز خود برای سواری از آنها استفاده نمایند و نیز چون به قصد رسید به مراسم حج از یمن به سمت مکه مکرمه حرکت نمودند در خواست کردند که به جای لباس های پاره پاره و مندرس، به اندازه نیاز خود از پارچه هایی که به عنوان زکات جمع آوری کرده بودنداستفاده نمایند و دلیل آنها هم آیه قرآن بود که به عاملین جمع آوری زکات رخصت واجازه مصرف از مال زکات داده شده است ولی سیدنا علی رضی الله عنه در هر دو مورد با رای همراهان خود مخالفت نمودند و فرمودند: بعد از برگشت به مدینه منوره حقوق شما از مال و زکات توسط حضرت رسول الله صلی الله علیه وسلم اداء خواهد شد.
همین مساله باعث رنجش برخی از همراهان سیدنا علی رضی الله عنه از ایشان شد و اهل یمن نیز مدعی شدند که حضرت علی رضی الله عنه بر ما سخت گیری نموده اند، خلاصه این که پس از تشریف فرمایی سیدنا علی رضی الله عنه از یمن به مکه مکرمه، همراهانشان آنچه را در یمن اتفاق افتاده بود خدمت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم عرض نمودند و چون این امر فقط مربوط به اهل یمن و تعدادی همراهان حضرت علی از اهل مدینه منوره می شد لذا آن حضرت صلی الله علیه و سلم در ایام حج که این آخرین روزهای آن بود در این باره چیزی نگفتند چون که صحابه مشغول مناسک بودند واین امر مربوط به جمیع حجاج نمی شد. به همین خاطر آن حضرت صلی الله علیه وسلم این امر را گذاشتند برای وقت برگشت که اهل یمن و اهل مدینه منوره تا مسافت اندکی راه خروجی آنها از حرم یکی است تا یان مطلب را فقط برای آنها و در جمع آنها مطرح نمایند. لذا در روز هیجدهم ذی الحجة که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم عازم مدینه منوره بودند هنگام ظهر به محل برکه های آب خم که به «غدیر خم» مشهور است رسیدند. چون وقت نماز ظهر فرا رسیده بود و اینجا آب هم برای وضو و سایر نیازها وجود داشت لذا دستور توقف آمد. همراهان توقف نمودند، طبق دستور همگی وضو گرفتند و نماز ظهر را اداء نمودند بعد از نماز حضرت رسول الله صلی الله علیه وسلم در بین جمعیت ایستادند و حمد و سپاس خدا را بیان فرمودند و آخرین توصیه ها و نصائح را خدمت صحابه ی (اهل یمن) ایراد فرمودند و برای آنکه کدورت پیش آمده را نیز از قلوب صحابه بزدایند، حضرت علی رضی الله عنه را صدا زدند و با ذکر این مطلب که حضرت علی رضی الله عنه شخصیتی نیست که کسی از او ناراحتی در دلش داشته باشند فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» (هر کس که من دوست او هستم، علی هم دوست اوست، بار الها! دوست بدار هر کس که او را دوست دارد و دشمن بدار هر کس را که با او دشمنی نماید». سیدنا عمر رضی الله عنه به حضرت علی رضی الله عنه تبریک گفتند و فرمودند «به به! ای علی! دوست من و دوست هر مؤمن قرار گرفتی!»
بدین ترتیب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم آن ناراحتی را از دل صحابه بیرون کردند و همگی با کمال محبت به سوی دیار خویش رهسپار شدند، لیکن از این جریان هنوز سه ماه نگذشته بود که خورشید عالم تاب نبوت رهسپار آخرت شدند و پریشانی بسیار عظیمی بر پروانگان شمع نبوت عارض گشت. همگی را سراسیمگی و اضطراب و ناراحتی فرا گرفت، سیدنا عثمان رضی الله عنه ساکت شده بود و هیچ نمی توانست سخن بگوید، سیدنا علی رضی الله عنه سخنان مردم را گویا نمی شنید اگر کسی با او سخن می گفت یارای جواب دادن نداشت! حضرت عمر فاروق رضی الله عنه که گمان می کرد، آن حضرت صلی الله علیه وسلم قبل از وفات با منافقین جهاد و قتال خواهند نمود، اکنون نمی توانست باور کند که آن حضرت صلی الله علیه وسلم از دنیا رفته باشند، لذا شمشیر از نیام بر کشید و فرمود: هر کس بگوید رسول الله صلی الله علیه وسم وفات نموده او را گردن می زنم! و چنین می گفت: رسول اکرم همانندحضرت موسی علیه السلام که چهل شبانه روز از میان قوم رفتند و دوباره برگشتند، ایشان نیز بر خواهند گشت. لیکن در این میان کسی که خود را نباخت وایمان و توکل او بر پروردگار محمد صلی الله علیه وسم کامل بود در خطاب به صحابه ی داغدار رضی الله عنهم اجمعین این آیه را تلاوت فرمود: «ما کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین أفإن مات أو قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا» (سوره: آیه: )
سپس فرمود: «من کان یعبد محمد فان محمد قد مات و من کان یعبد الله فان الله حی لا یموت» (هر کس که حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را عبادت می کرد، ایشان وفات نموده اند و هر کس الله تعالی راعبادت می کرد، خداوند زنده است و هرگز نمی میرد ) آنچه در این روز بر صحابه گذشت کتابی مستقل می خواهد.
یکی از مسائل بسیار مهمی که در روز وفات رسول اکرم صلی الله علیه ولم، صحابه کرام رضی الله عنهم با آن مواجه بودند مساله تعیین جانشین آن حضرت صلی الله علیه وسلم بود. مساله ای که سیدنا علی رضی الله عنه هم آن را به عنوان امری واجب بر عهده ی عموم مسلمین می دانند. ملا باقر مجلسی در «بحارالانوار» روایتی را از حضرت علی آورده است که ایشان می فرمایند: «در حکم خداوند و دین اسلام بر عموم مسلمین واجب است بعد از اینکه امام و پیشوای آنان مرد یا کشته شد... هیچ عملی انجام ندهند و به هیچ کاری دست نزنند و قدمی به جلو بر ندارند پیش از آنکه برای خودشان پیشوایی عفیف، دانشمند، خدا ترس و آشنا به قضاء و سنت انتخاب نمایند تا در بین ایشان به حکومت بپردازد» (بحار الانوار، ح 8 و 18 ص: 513، نقل از کتاب شوری و بیعت)
از این حدیث که از کتب اهل تشیع نقل شد و اقوال و روایتی که پیش از این از نهج البلاغه و غیره ذکر گردید مشخص می شود که سیدنا علی رضی الله عنه معتقد بودند که امام و پیشوا را عموم مسلمین باید انتخاب نمایند نه اینکه از طرف خدا انتخاب شود. زیرا در این صورت خداوند در عملی کردن خواسته خود مغلوب توطئه ی هیچ کسی نمی شد.
روی همین اصل عده ای از انصار در سقیفه ی بنی ساعده جمع شدند و راجع به مساله ی خلافت بحث و تبادل نظر نمودند و سر انجام حضرت سعد بن عباده رضی الله عنه رئیس قبیله «خزرج» را به عنوان جانشین آن حضرت صلی الله علیه وسلم تعیین نمودند که با مخالفت مهاجرین مواجه شدند و عده ای نیز گفتند که امیری از مهاجرین وامیری از انصار انتخاب گردد تا مساوات رعایت شود. این جرایانات در حالی می گذشت که اکابر صحابه چون شیخین و صهرین رضی الله عنهم در خانه حضرت رسول الله صلی الله علیه وسلم مشغول فراهم نمودن مقدمات دفن بودند و اصلا از ماجرای سقیفه خبر نداشتند. امام مالک رحمه الله تعالی از زهری رحمه الله تعالی به نقل از سیدنا عمر رضی الله عنه روایت می کند: «هنگامی که در خانه پیامبر و در کنار پیکر پاک وی نشسته بودیم ناگاه مردی از بیرون فریاد بر آورد که ای پسر خطاب! لحظه ای بیرون بیا. من جواب دادم: ما را آرام بگذار زیرا سرگرم فراهم ساختن مقدمات مربوط به دفن پیامبر صی الله علیه وسلم هستیم. آن مرد جواب داد که حادثه ای اتفاق افتاده که شما باید از آن مطلع شوید. انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شده اند، قبل از اینکه حادثه ناگواری رخ دهد به آنها برسید. من روبه ابوبکر کردم و گفتم بیا نزد برادران خود برویم تا از کم و کیف قضیه مطلع شویم» (فتح الباری: 7/20)
از این روایت کاملا هویدا است که حضرت شیخین در علم کردن مساله ی خلافت هیچ نقشی نداشتند و جریان سقیفه را انصار رضی الله عنهم ایجاد نموده بودند که البته این نیاز، یعنی تعیین خلیفه را همگی احساس می کردند.
حضرات شیخین همراه با تعدادی از اکابر صحابه در سقیفه حضور می یابند. سیدنا ابوبکر رضی الله عنه فضایل هر یک از مهاجرین و انصار را جداگانه بر می شمارد و بعد با استناد بر حدیث «الائمة من قریش» این امر را خاطر نشان می کنند که جانشین رسول خدا باید از مهاجرین و از قبیله قریش باشد. در این هنگام حتی یک نفر از صحابه بر این حدیث اعتراض نکردند و همگی در برابر این حدیث تسلیم شدند و انصار رضی الله عنهم بدون هیچ گونه ناراحتی از موضع خود دست برداشتند بعد از آن حضرت عمر رضی الله عنه حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را قرائت فرمودند: «ابو عبیدة بن الجراح أمین أمتی» یعنی ابو عبیده امین امت من است.
ازاین عملکرد حضرت عمر رضی الله عنه مشخص می شود که ایشان در این باره زیاد فکر نمودند و تنها نصی که به ذهن ایشان رسید همین حدیث بود و ایشان مقایسه نمودند که کسی که امین امت باشد لیاقت امامت و جانشین را دارد. به فکر خلافت برای خود و یا حضرت ابوبکر نبودند ثانیا: اگر حضرت علی رضی الله عنه قبلا به عنوان خلیفه تعیین شده بودند چه نیازی بود که انصار و و مهاجرین در ابتدا با هم جر و بحث نمایند و چرا هیچ کس در مقابل حدیث «ابو عبیده امین امتی» حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» را ایراد نکرد. حضرت ابو عبیدة رضی الله عنه در جواب فرمودند: قومی که ابوبکر در میان آنها باشد شایسته نیست کسی دیگر کسی غیر از او بر آنها امیر گمارده شود. مخصوصا که در ایام مرض وفات آن حضرت صلی الله علیه وسلم، حضرت ابوبکر رضی الله عنه را امر فرمودند تا به جای ایشان مردم را در نماز امامت دهند و این خود اشاره به جانشینی حضرت صدیق به جای حضرت رسول الله علیه الصلوة و السلام دارد. و اینکه امام المسلمین اولی به نماز است در تصریحات ائمه ی اهل بیت نیز وجود دارد: «قدم الحسین علیه السلام للصلوة سعید بن العاص و هو یومئذ امیر المدینة فقال: تقدم! فلولا أنها سنة لما قدمتک» (شرح نهج البلاغة لابن ابی الحدید4/35ذکر موت الحسین و دفنه)
«قال ابن محمد بن الحنفیة ابن علی رضی الله عنه لامیر المدینة من جانب مروان: نحن نعلم أن الإمام اولی بالصلوة و لولا ذلک ما قدمناک... فتقدم فصل» (طبقات ابن سعد 5/86)
انتخاب حضرت ابوبکر رضی الله عنه یک اتفاق تصادفی یا نتیجه ی دسیسه و برنامه ای از پیش تعیین شده نبود، بلکه برنامه تنظیمی الهی و تقدیر وخواست خداوند مقتدر و دانا بود. حضرت علی رضی الله عنه در این باره می فرماید: «الا إن القدر السابق قد وقع القضاء الماضی قد تورد» (نهج البلاغة، فیض الاسلام، خطبه: 37) آگاه باشید آنچه پیش از این مقدر بود (خلافت خلفاء) واقع شد و آنچه حکم و اراده ی خدا به آن تعلق گرفته پی در پی می آید.
در جایی دیگر می فرمایند: «رضینا عن الله قضاءه و سلمنا لله امره» (منبع سابق، ص: 122، خطبه: 37) ما از قضا و قدر الهی راضی و خوشنودیم و تسلیم فرمان او هستیم».
همچنین این بیعت موافق باعادت و شیوه ی انتخاب عرب ها بود، آنان با شورا و رأی آزاد، مسایل مهم خود از قبیل انتخاب رئیس قبیله و فرمانده لشکر را با رای دادن به کسی که از نظر سن ، تجربه و تدبر و شایستگی بر دیگران برتری داشت حل می کردند، این شیوه از نسل های گذشته همواره مورد توجه و عمل اعراب بوده است. پروفسور سید امیر علی نویسنده معروف اهل تشیع که قلم شیوایی به زبان انگلیسی دارد این حقیقت تاریخی را اینگونه بیان می کند: «نزد عربها، زعامت و ریاست قبایل، موروثی نیست بلکه از طریق انتخاب صورت می گیرد، آنان کاملا به اصل انتخاب ملزم و عامل هستند، تمام افراد قبیله در انتخاب رئیس قبیله حق رأی دارند و از میان بازماندگان متوفی شخصی بر اساس سن و تقدم انتخاب می شود.
مسلمین در انتخاب جانشین پیامبر صلی الله علیه وسلم بر همین اصل ملزم شدند. و از آنجا که شرایط دشوار بود و وضع فوق العاده ای پیش آمده بود مجال هیچ گونه تاخیر در انتخاب خلیفه را نمی داد. انتخاب ابوبکر رضی الله عنه به عنوان خلیفه رسول الله صلی الله علیه وسلم با در نظر گرفتن سن و اعتبار و احترامی که بین مردم مکه داشت، بدون تاخیر انجام گرفت.
ابوبکر رضی الله عنه به صفت دانش و اعتدال معروف بود، حضرت علی رضی الله عنه واهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم بنا بر اخلاصی که از یکدیگر به ارث بوده بودند و بنا بر وفاداری و محبت به اسلام ابوبکر را به عنوان خلیفه رسول، به رسمیت شناختند» (تاریخ مختصر عرب، ص: 21)
ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغة که شیعه معتزلی است، در این باره می نویسد: «علمای گذشته و متاخرین ما و نیز علمای بصره و بغداد متفق اند که بیعت ابوبکر صدیق بیعتی صحیح و شرعی و قانونی بوده است. ابن بیعت گرچه بنابر نص صریحی نبود ولی بر اساس اصل انتخابی صورت گرفت که به اجماع، یکی از شیوه های تعیین امام و رهبر شناخته شده است» (شرح نهج البلاغة ، ابن ابی الحدید، 1/27)
مسلمین با این انتخاب از شیوه های انتخاب و حکومت قبیله ای موروثی که بر اساس خون و نسب استوار بود، نجات یافتند اگر در مرحله ی نخست خلیفه از بنی هاشم (که بدون شک اهلیت این کار را داشتند) انتخاب می شد، آنگاه حکومت دنیوی و ریاست دینی و معنوی برای بنی هاشم محرز و منحصر می شد و بدین وسیله در اسلام نوعی «پاپیسم یا ولایت پاپ» و روحانیت گرایی پدید می آمد همانگونه که در بین مسیحی هااین مقام روحانیت وجود دارد، اگر چنین می شد همان عواقب وخیم و آثار سوء که در مقام روحانیت مسیحی و نظام طبقاتی مجوسی و برهمایی پدید آمد در جامعه ی اسلامی نیز به وجود می آمد.
امروزه نیز این زیاده روی در تقدس و اعتقاد به عصمت ائمه و انحصار حق حکومت و خلافت در یک خاندان از معتقداتی است که در رگ و ریشه زرتشتیان عجین شده و هیچ تعلقی به اسلام و مزاج عدالت گستر آن ندارد و ذات رسول گرامی صلی الله علیه وسلم و سیدنا علی رضی الله عنه و سایر اهل بیت از این افترائات پاک و مبرا هستند و این عقایدی که امروزه به آنها نسبت داده می شود ابتدا ریشه سیاسی داشت و مدت ها بعد لباس دینی مذهبی به تن نمود و از دیار عجم وارد دین شد.
در قرآن کریم به مسأله امامت تصریح نشده است:
با وجودی که قرآن کریم به صراحت اصول دین را بدون ملاحظه ی هیچ کس بیان فرموده است، مثلا با وجود مخالفتهای مشرکین قریش و با وجود تهدیدات آنها و خطرات جانی برای رسول اکرم صلی الله علیه وسلم، باز هم قرآن عظیم الشان، بحث توحید، نبوت و معاد را با تفصیل کامل مطرح کرده است حال این سوال در ذهن تداعی می شوند که امامتی که شما به عنوان اصلی از اصول دین معتقدید و حتی ائمه را از جمیع انبیاء غیر از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بالاتر می دانید چرا حتی نام یکی از آنها در قرآن نیامده است. نام نامی 25 نبی از انبیاء علیهم الصلوة و التسلیمات در قرآن عظیم الشان آمده است، زندگی و دعوت و محنت بسیاری از انبیاء به تفصیل در قرآن ذکر شده است اما چرا برای امامت که به زعم معتقدان امامت مقامی بالاتر از نبوت است هیچ دلیل از قرآن که بدون توجیه و به صراحت بر آن دلالت کند یافت نمی شود؟! آیه ی 124 سوره بقره را برخی از کسانی که به قرآن آشنایی ندارند به عنوان دستاویزی برای اثبات عقیده ی امامت قرار داده اند: «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهمن قال انی جاعلک للناس اماما» (البقره: 124)
این آیه کریمه سخن از پیشوایی و مقتدائیت عامه ی سیدنا ابراهیم خلیل الله علیه الصلوة و السلام به میان آورده است و علمای فریق دیگر می گویند که حضرت ابراهیم علیه الصلوة و السلام از قبل به مقام نبوت رسیده بودند و بعد از امتحانات الهی به مقام امامت رسیده اند لذا مقام امامت بالاتر از نبوت است در نتیجه ائمه ی اثنا عشر مقامشان از مقام حضرات انبیاء علیهم الصلوة التسلیمات بالاتر است. غافل از اینکه اولا «امام» که در این آیه ذکر شده مقامی بالاتر از نبوت نیست بلکه، معنی آن پیشوا و مقتداست که الله تعالی ایشان را پیشوای همه انسانهای متشرع بعدی ساخت به طوری که یهودی ها، نصاری، مشرکین قریش همگی خود را ابراهیمی می گفتند و ما مسلمانها نیز افتخار می کنیم که ملت ما ملت ابراهیمی است.
لیکن به 12 امام این طور پیشوایی عامه عطا نشده است پیروان تمامی ادیان ثلاثه آسمانی که به جای خود بلکه برخی از فرقه های معتقد به امامت مثل «اسماعیلیه» و «زیدیه» و ... همه این 12 امام را به عنوان امام قبول ندارند.
ثانیا: آیه ی فوق اگر هم بپذیریم که نص در باره امامت ما فوق نبوت است، این آیه در باره مقام امامت سیدنا ابراهیم علیه الصلوة و السلام است نه امامت ائمه اثنا عشریه، بلکه! اگر آیه مصداقش ائمه اثنا عشریه می بود محل استدلال آن درست بود ولی در این صورت که این آیه هیچ ربطی به آنان ندارد این آیه کجا می تواند در باره ی مقام امت ائمه اثنا عشریه نص قرار گیرد.
در قرآن عظیم الشان در بسیاری از مسائل فروعی و جزئیات فقهی به صراحت آیات نازل شده است مثلا برای اظهار صحت ازدواج با همسر پسر خوانده به صراحت نام حضرت زید رضی الله عنه در قرآن آمده است: «فلما قضی زید منها وطرا زوجناکها لکی لا یکون علی المؤمنین حرج» (الاحزاب 37)
آیا حرجی که بر مومنین در این مساله می آید بیشتر و مهمتر از مساله امامت و اختلاف و سردرگمی در آن بوده است؟ چرا برای این مساله حتی نام حضرت زید رضی الله عنه در آیه ذکر گردیده ولی برای امامت منصوبه هیچ نام و نشانی در قرآن پیدا نمی شود. این جاست که برای توجیه مطلب مجبور می شود که به تنگناهای عقیدتی بسیار خطرناکی همچون «تحریف قرآن» پناه برده شود و محمد بن یعقوب کلینی در اصول کافی در این باره، یعنی: تحریف قرآن بابی مستقل اختصاص می دهد.
اگر تعیین خلیفه و امام بر عهده ی الله تعالی بوده است، آیا خداوند خواسته و کاری را که بر عهده ی خود گذاشته آن را عملی فرموده است یا نه؟ اگر خلافت بلافصل سیدنا علی رضی الله عنه خواسته و اراده الله تعالی بوده است، چه چیزی مانع از عملی شدن خواسته ی پروردگار قادر متعال شد؟ آیا شما اعتقاد دارید که اراده ی مخلوق بر اراده الله تعالی غالب می شود؟ (العیاذ بالله)
سیدنا علی رضی الله عنه که معتقد بودند امام را خدا تعیین کرده و تعیین امام وظیفه ی مردم نیست؟ پس چرا در نهج البلاغة خلاف این مطلب ثابت است آنجا که می فرمایند: «انما الشوری للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما کان لله رضی...» شورا حق مهاجرین و انصار است اگر بر مردی اتفاق نظر پیدا کنند و او را امام تعیین کردند رضایت الله در همان است».
اگر حدیث «غدیر» بر خلافت بلافصل سیدنا علی رضی الله عنه دلالت دارد سیدنا علی رضی الله عنه پس از وفات سید البشر علیه الصلوت و التحیات چرا این حدیث را به عنوان مدرک خلافت خود ابراز نفرمودند؟
اگر مساله تعیین امام و خلیفه توسط خدا و رسول آن قدر مهم است که بعضی ها معتقدند، پس چرا رسول اکرم صلی الله علیه وسلم چنین لفظی به کار بردند که دارای معانی فراوانی است و مسلمانان حتی گوشه ی ذهن آنها به سوی مساله خلافت و امامت نرفت؟ چرا در صحرای عرفه که همه حجاج حضور داشتند و تمامی اعلانات مهم دینی مثل برائت از مشرکین و ... در آنجا انجام می گرفت، این بحث را مطرح نکردند، اگر لفظ «مولی» به معنی دوست نیست پس ادامه حدیث را چگونه معنا می کنید: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»
اگر «مولی» را به معنی آقا و سرور و سرپرست است این آیه را چگونه ترجمه می کنید: «فان الله مولاه و جبریل و صالح المؤمنین» (التحریم/4)
آیا جبریل علیه السلام و مؤمنین صالح همه آقا و سرور و سرپرست رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند؟ (العیاذ بالله) و اگر مولی به معنای خلیفه است آیا خداوند متعال خلیفه ی بلا فصل رسول الله صلی الله علیه وسلم است؟ (نعوذ بالله) و رسول الله صلی الله علیه وسلم خلیفه چه کسی بود که فرمودند (بنابر گفته دوستان) کسی که من خلیفه (مولای) اویم این علی مولای اوست.
پس تنها ترجمه صحیح «مولی» هم در حدیث و هم در آیه «دوست و ناصر» است.
اگر از تبلیغات سوء دشمنان اسلام که برای از بین بردن این دین جاوید تلاش می کنند و سعی دارند تربیت یافتگان و شاگردان رسول الله صلی الله علیه و سلم را بدنام کنند، متاثر نیستیم چه نیازی است که دین را مبهم و ناقص جلوه داده و وانمود کنیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم نتوانست شاگردانش را تربیت نماید و چرا شاگردان رسول الله (ص) را متهم کرده و نسبت به آنها بدگمان هستیم و بغض و کینه کسانی که دین را به ما و آباء و اجداد ما رسانده اند در دل خود جای بدهیم؟ آیا این عمل شایسته شأن رسول الله صلی الله علیه وسلم و یارانش می باشد که ایشان در طول 23 سال نتوانستند العیاذ بالله به وظیفه ی خود که همانا تربیت و تزکیه یاران و شاگردانش است (چنانکه در قرآن این وظیفه، یعنی: تزکیه شاگردان و یاران با صراحت جز وظایف و مقاصد نبوت بیان شده «یزکیهم») عمل نماید و آیا رسول اکرم (ص) در این مدت طولانی فقط توانست چند نفرانگشت شمار را صحیح تربیت نماید. این گونه پیغمبری چگونه می تواند پیشوای ما در این زمان قرار گیرد؟!
حال اینکه ساحت مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم از این تهمت ها به دور است بلکه ایشان وظیفه ی خود را به پایه تکمیل رسانده اند و یکی از دلایل اثبات رسالت رسول الله (ص) شاگردان ایشان بودند که «اشدآء علی الکفار رحمآء بینهم» بودند.
مگر نه این است که قرآن عظیم الشان یکی از وظایف رسول الله صلی الله علیه وسلم را تربیت و تزکه صحابه ویارانش بیان می فرماید:
«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة» (الجمعة2)
آیا رسول الله صلی الله علیه وسلم توانستند کسانی را که آیات را برای آنها تلاوت می فرمود آنها را تزکیه بکند یا نه؟ اگر رسول اکرم صلی الله علیه وسلم چنین کرده اند پس چرا ما کسانی را متهم می کنیم که رسول الله آنها را تزکیه کرده واگر نتوانسته پس نعوذ بالله آیا رسول اکرم صلی الله علیه وسلم مقصد نبوت را عملی نکرده است؟ این جاست که هر شخص عاقل با برداشتن عینک تعصب از چشمانش به این حقیقت پی خواهد برد که بدگمانی نسبت به یاران و تربیت یافتگان رسول الله بزرگترین دسیسه و توطئه ای است که دشمنان اسلام برای متهم کردن آن حضرت و تحریف کردن و از بین بردن حقایق دینی برنامه ریزی کرده اند زیرا رسیدن به این مقصد ممکن نبود مگر با سلب اعتماد نسبت به واسطه های انتقال دین از پیامبر به امت وی.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه وسلم

..............................................................................
3-آیا جانشینی و خلافت حضرت رسول الله (ص) به حضرت علی (رض) ارث رسیده است؟
الحمد لله و کفی و سلام علی عباده الذین اصطفی؛ اما بعد؛
قال الله تعالی: «و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجری تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم» (توبه: 100)
از خلافت خلفای راشدین رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بیش از 1400 سال می گذرد و وجود مسلمین در اقصی نقاط عالم، دلیل واضح و آشکاری بر حقانیت خلافت خلفای راشدین می باشد، چرا که آنها واسطه انتقال دین از حجاز به سایر نقاط عالم شدند. با این وجود مشاهده می شود که بر اثر برخی تبلیغات سوء و ناحق و غیر مستند، پرده ای از شک و اوهام در مقابل دیدگان برخی از مردم خصوصا نسل جدید قرار گرفته است که آیا خلافت خلفای ثلاثه بر حق بوده است یا خیر؟
اگر نگاهی به سیره ی پر افتخار صحابه رضی الله عنهم داشته باشیم، در می یابیم که این ابر مردان تاریخ واین حماسه آفرینان جولانگاه حق علیه باطل و این رزم آفرینان میادین جهاد و قتال علیه امپراطوری ایران مجوسی و روم مسیحی آن زمان، همواره در جهت کسب خشنودی و رضای پروردگار متعال قدم برداشته و در نهایت به این آرزوی خود دست یافته اند و دلیل این مدعا این است که مدال افتخار آمیز «رضی الله عنهم و رضوا عنه» در طول تاریخ نصیب هیچ جامعه ای غیر از جامعه صحابه کرام رضی الله عنهم نگشت، بلکه هر کس دیگر هم که خواهان این افتخار است، باید به نیکی اتباع و پیروی همین صحابه کرام رضی الله عنهم را بکند: «و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه» (توبه: 100)
صحابه کرام رضی الله عنه با قربان کردن مال و جان در راه خدا، عالی ترین درجات قرب خدا را (بعد از حضرات انبیاء علی نبینا و علیهم الصلوة و السلام) از آن خود کردند. رسول گرامی (ص) در مدح آنان می فرماید: «خیر القرون قرنی، ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم» و بهترین قرنها قرن من است (صحابه) سپس کسانی که بعد از آنها می آیند (تابعین) سپس کسانی که بعد از آنها می آیند (تبع تابعین).
در جایی دیگر می فرمایند: «الله! الله! فی اصحابی لا تتخذوهم من بعدی غرضا فمن أحبهم فبحبی أحبهم و من أبغضهم فببغضی أبغضهم»
در این مجال کوتاه بر آنیم که ان شاء الله با استناد از آیات قرآن عظیم الشان و نیز اعترافات فرقه های دیگر، حقانیت خلافت راشده و نیز وجود محبت و صمیمیت بین صحابه کرام و مخصوصا خلفای ثلاثه با اهل بیت را ثابت نمائیم و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب.
رهبران و سردمداران دین و حکومت در نظام های غیر اسلامی
قبل از اسلام حکومت دنیوی و پیشوایی دینی و روحانی از یک نسل به نسل دیگر در یک خاندان منتقل می شد و یا اینکه به کسی می رسید که از نظر قدرت یا سیاست و تدبیر بر دیگران چیره می گشت بی آنکه لیاقت و شایستگی این مقام را داشته باشد، یا مصلحت مردم و کشور در نظر گرفته شود، تمام در آمد کشور، ملک شخصی پادشاهان محسوب می شد. این پادشاهان حکومت را یکی پس از دیگری به ارث می بردند و خود را بالاتر از بشر می دانستند و مردم هم اعتقاد پیدا کرده بودند که در رگهای آنان خون خدایی (نعوذ بالله) جاری است. (السیرة النبویة- نبی رحمت:- ص: 36،35)
حکومت دیگر همان فرمانروایی دینی و روحانی عبارت بود از ریاست مذهبی که مخصوص یک خاندان و تیره ی مشخص بود از چنان احترام فوق العاده ای برخوردار بود که گه گاه به گونه ی خاصی مورد تقدیس قرار می گرفتند».
قرآن عظیم الشان می فرماید: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله» (توبة: 31) عابدان و علماء خود را خدایان جداگانه ای به غیر از خدا قرار داده بودند.
آنها از این موقعیت سوء استفاده کرده تمام نیروی خود را صرف مصالح اقتصادی و منافع شخصی و تحقق خواهشات نفسانی خود می کردند. این گروه به عنوان واسطه و رابط بین خدا و بندگان بودند. حرام را حلال و حلال را از جانب خویش حرام قرار می دادند و در وضع قوانین مذهبی آزادی مطلق داشتند.
قرآن مجید احوال آنها را این گونه به تصویر می کشیده است: «یا ایها الذین امنوا إن کثیرا من الاحبار والرهبان لیاکلون أموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله» (توبه: 34) ای اهل ایمان! بسیاری از علماء و دراویش اهل کتاب اموال مردم را به ناحق می خورند و مردم را از راه خدا باز می دارند.
این طبقه نزد مسیحیت «اکلیروس» نامیده می شوند. (اکلیروس در لغت یونانی به معنی سهم و میراث است). دانشمند مسیحی لبنانی «پطرس بستانی» در شرح این کلمه می گوید: «این کلمه لقب خادمان دین مسیح است وعلت نامگذاری به این اسم اشاره به این مطلب است که آنها سهم یا میراث خداوند هستند. هر گاه کلیسا به مال یا ثروتی از نذورات و ... دست می یافت مورد دستبرد همین افراد «اکلیروس» قرار می گرفت». (دائرة المعارف بستانی: 4/146، بیروت 1876 میلادی)
در ایران باستان نیز حال بدین منوال بود، رهبری دینی در فارس مخصوص یک قوم بود در قدیم این امتیاز به قوم «ماد» اختصاص داشت و در زمان پیروان زردشت، این رهبری دینی و روحانی در اختیار قبیله ی «مغان» بود. افراد قبیله ی دینی، سایه ی خدا در روی زمین بودند که به زعم آنان برای عبادت خدایان و حکومت خدایی آفریده شده بودند و فرمانروا می بایست از همین قبیله انتخاب می شد، آنها معتقد بودند که ذات خداوند در آنها حلول کرده و با آنان آمیخته است. (ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ص: 174، دنیای کتاب 1377)
پروفسور «آرتور کریستین سن» می گوید: «پادشاه همچون زاده ی خدایان آسمانی به شمار می رفتند، سعی می نمودند که ریاست عالیه جامعه مذهبی را نیز داشته باشند و جامعه ی ایران بر دو رکن قائم بود که عبارت بودند از مالکیت و خون» (منبع سابق)
براهمه در هند نیز چنین وصفی داشتند، آنان مذهب تقدس را حق اختصاصی خود می دانستند. نسبت به طبقه ی برهمن این عقیده وجود داشت که از جانب خدا بخشوده شده است گرچه گناهانش بقدری زیاد باشد که همه عالم را آلوده نماید.
دکتر پرویز صانعی در کتاب «قانون و شخصیت» از انتشارات دانشگاه تهران، ص: 157 این گونه می نویسد:
«مثلا مسأله اختلاف فرق شیعه و سنی در اسلام به عنوان یک مطلب تاریخی به ما تعلیم داده می شد و می گفتند که ایرانیان که طرفدار حضرت علی علیه السلام بودند به ایشان گرویدند و اختلاف اساسی بین شیعه و سنی آن است که ما حضرت علی (رض) را خلیفه اول می دانیم، در حالی که سنیان ایشان را خلیفه چهارم می شمارند. این طرز تعریف و تشریح مساله، اختلاف بین شیعه و سنی را کاملا صوری (ظاهری) و غیر مهم جلوه می دهد به طوری که خود اختلاف غیر منطقی به نظر می رسد. سالها بعد از ترک دبیرستان و ضمن مطالعه به این مطلب برخوردیم که پیدایش فرقه شیعه از ابتکارات فکر ایران و به خاطر حفظ استقلال ملی و شعایر باستانی او بوده است. از آن جهت که امام حسین (ع) دختر آخرین پادشاه ایرانی را به زنی اختیار کرده بودند. فرزند ایشان و سپس فرزندانشان از شاهزادگان منسوب به سلسله های با عظمت ایرانی شمرده شده به این ترتیب دوام حکومت ایرانی و شعایر و افتخارات او تامین شده است و از آن به بعد کلمه «سیّد» هم- که به اولاد ائمه اطلاق می شد- در واقع جانشین کلمه «شاهزاده» گشته است.
ماهیّت و اهمیت این ابتکار فکر و عاطفه ی ایرانی که برای حفظ «ملیت» او صورت گرفته، با مطالعه بیشتری در مذهب قدیم ایران، یعنی: دین زردشتی و آداب و رسوم و سنتی که از آن دین وارد رشته شیعه ی دین اسلام شده، بهتر معلوم گشته و رابطه ی فرقه ی شیعه با تاریخ باستان و همین طور دوره فعلی حیات ما روشن می شود، یعنی درک می کنیم که چطور بعضی عقاید و سنن ایران باستان از طریف مذهب شیعه برای ما حفظ شده است.»
«کنت گوبینو» در کتابی که در حدود صد سال پیش به نام «فلسفه ی ادیان در آسیای مرکزی» منتشر کرده، عقاید قدیمی ایرانیان را در باره ی جنبه ی آسمانی و الهی داشتن سلاطین ساسانی ریشه ی اصلی عقاید شیعه در باب امامت و عصمت و طهارت ائمه ی اطهار دانسته است و ازدواج امام حسین علیه السلام با «شهربانو» را عامل سرایت آن عقیده ی ایرانی در اندیشه ی شیعه به شمار آورده است.
«ادوارد بروان» نیز نظریه ی «گوبینو» را تایید می کند. او می گوید:
«نگارنده معتقد است که حق با گوبینو بوده است، آنجا که می گوید: ایرانیان سلطنت را حق آسمانی یا موهبت الهی می دانستند که در دودمان ساسانی به ودیعه قرار گرفته بود و این عقیده تاثیر عظیمی در سراسر تاریخ ادوار بعدی ایران داشته است. علی الخصوص علاقه ی شدید ایرانیان به مذهب تشیع تحت تاثیر همین عقیده است که محکم به مذهب تشیع چسبیده اند انتخاب خلیفه یا جانشین روحانی پیغمبر هر اندازه نزد عرب دموکرات امر طبیعی بود، در نظر اهل تشیع غیر طبیعی می نمود و جز ایجاد اشمئزاز اثر دیگری نداشت و شخص عمر خلیفه ی ثانی و اهل سنت و جماعت هم بدان سبب نزد شیعه مورد نفرت است که امپراطوری ایران را نابود ساخت. کینه ایرانیان نسبت به عمر گرچه در لباس مذهب ظاهر شد، محل هیچ گونه شبهه و تردیدی نیست. به عقیده ایرانیان، حسین بن علی که پسر کوچک فاطمه زهرا (رضی الله عنها) بنت نبی اکرم (ص) می باشد، «شهربانو» دختر «یزدگرد سوم» آخرین پادشان ساسانی را به حباله ی نکاح در آورد و بنا بر این هر دو فرقه بزرگ شیعه (امامیه و اسماعیلیه) نه تنها نماینده حقوق و فضائل خاندان نبوتند، بلکه واجد حقوق و فضایل سلطنت نیز می باشند، زیرا نژاد از دو سو دارند: از بیت رسالت و از دودمان ساسانی» (تاریخ ادبیات 1/195 به نقل از مجموعه آثار مطهری 14/115 و 114-113)
البته آنجه این نویسنده در کتاب خود ذکر کرده است مصداقش در قرون ابتدایی ورود اسلام به ایران یافت نمی شود چرا که بیش از نهصد سال پس از ورود اسلام به ایران اهل سنت در این کشور حاکمیت و نفوذ داشتند و فقط با فشارها و اعمال زور صفوی ها در قرن دهم هجری به تدریج مذهب برخی اقوام ایرانی به تشیع گرایید و در طول 3 سلسله شیعی یعنی صفوی، قاجار و پهلوی شیعه ها در سرزمین ایران به حاکمیت دست یافته اند.
مطهری در «مجموعه آثار» این گونه می نویسد: «اکثریت مردم ایران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد