دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

دوستی با الله جل جلاله

ای خدا این بنده را رسوا مکن گر بدم من سر من پیدا مکن

ادامه نزول سکینه

   قرب عبادت و قرب ندامت

 

می فرماید که ای بار خدایا در دنیا یک نعمت عجیبی است که شما به بندگان نادم و گنهکار عطا می فرمایی دو نعمتند یکی قرب عبادت است  که خداوند به فرشتگان هم عطا نموده است  فرشته ای در رکوع بوده همیشه در رکوع می ماند ، فرشته ای در سجود بوده و همیشه در سجود میماند. بعض از فرشتگان پایه های عرش اعظم ا گرفته و تسبیح خود را میخوانند لیکن خداوند به فرشتگان قرب ندامت را عطا نفرموده است چراکه ندامت وقتی پیش می آید که از آنان خطایی سر زده شود، خداوند آن مخلوق را بی خطا آفریده است  لهذا الله جل جلاله برای دادن قرب دامت یک مخلوق گهکاری پیدا کرده است که در فطرتش خطا کاری است چرا که در مزاج الله تعالی عطا کاری است به همین خاطر بر مزاج خطاکاری و فطرت خطاکاریی یک مخلوق یعنی انسان را پدید آورد که بر خطاکاریش در پیشگاه الله تعالی گریه و زاری کند و خداوند متعال بر عطا کاری خود او را بنوازد . برای فرشتگان این قرب ندامت نیست ، این نعمت مستزاد را خداوند متعال در بین انسان ها برای اولیاء خود قرار داده است .

تذکره ی حضرت  مولانا شاه محمد احمد رحمة الله علیه

آه!! مولانا شاه محمد احمد (رح) بر قرب ندامت چه شعر خوب ونفیسی سروده اند به  مجردی که نام آن بزرگان را می برم از خود بیخود میشوم؛  شخصیتی که اختر در زمان تحصیل در دانشگاه طبیه در اله آباد (شهری هست در هندوستان) مدت سه سال با ایشان گذرانده است ؛ همان آغز جوانیم بود در همان وقت حق تعالی محبت اولیاء الله را در دلم انداخت و صحبت و همنشینی را نصیبم فرمود در اینجا (مسجد اشرف واقع در کراچی) الآن افرادی از اله آباد وجود دارند که حضرت مولانا را خوب میشناسند که چه شخصیتی بودند ایشان چنان شخصیتی بودند که شاه عبدالغنی پهولپوری رحمة الله علیه خلیفه بسیار بزرگ از خلفای ارشد حکیم الامت حضرت مولانا اشرف علی تهانوی وقتی که به خانه شان تشریف بردند و اولین ملاقات صورت گرفت و من ایشان را برده بودم من واسطه بودم شیخ ما مولانا را نمی شناختند چون که ایشان یعنی مولانا شاه محمد احمد از اهالی پرتاب گده بودند و خود مولانا عبدالغنی  از اهالی اعظم گده بودند .

اختر مرز اعظم گده را به پرتاب گده متصل نمود و یک ولّی را با یک ولّی آشنا کرده بود برای حضرت تعریف کردم که حضرت در روستاهای اطراف ما یک بزرگی هستند که جنگل هم از نورشان پر شده است در جنگلی که هفتاد هزار مرتبه " الله الله "می کردند و دعایشان بسیار قبول می شود و مقذاری از واقعاتشان را تعریف کردم ححضرت فرمودند که ای برادر ما را با ایشان ملاقات ده ، من شیخ  و مرشد خود را از اعظم گده به پرتاب گده آوردم بر ایستگاه قطار پرتاب گده حضرت مولانا شاه محمد احمد اتومبیلی را آماده کرده بودند وقتی مولانا شاه محمد احمد برای صرف چای به داخل خانه تشریف بردند شیخ من به زمین نگاه کردند ، کدام شیخ؟ شخصیتی که دوازده مرتبه سرور عالم (ص) را در خواب زیارت کرده بودند زمین را نگاه کردند باز آسمان را نگاه کردند فرمودند که نور حضرت شاه محمد احمد صاحب از آسمان تا زمین به نظرم می آیداختر در زمان جوانی سه سال ، صحلت چنین بزرگی را کسب کرد . حق  تعالی به فضل و کرمش ، بدون استحقاق بنده فقط به کرم خود ، توفیق داد که (روزانه) بعد از عصر به مجرد آمدنم از دانشکده طبّیه ، من و مولانا لئیق صاحب در (آپارتمان) صابری منزل تا ساعت ده و یازده شب در خدمت  حضرت میماندیمعلمای بسیار بزرگ (مانند مولانا ابوالحسن علی ندوی ، مولانا محمودالحسن گنگوهی و مولانا ابرار الحق و... ) شرکت می فرمودند . اشعار حضرت سروده می شد و ما لذت می بردیم  اشعار محبت حق تعالی خوانده می شد در آن وقت حضرت جوان بودند گردن صراحی نما پیراهن مَلمَل و موسم تابستان . خداوند به حضرت حسن ظاهری عجیبی هم داده بود  مانند فرشته ای بودند و صدایشان هم بگونه ای بود که شاعران امروز نمی توانند مانندشان بخوانند. صدای تائب صاحب را شما شنیده اید (تائب یکی از مریدان حضرت بو که سروده های حضرت را با صدایی زیبا میخواند ) در آواز حضرت مولانا شاه محمد احمد سوز و درد بیشتری بود چرا که از مقامی که حضرت شعر میخواندند آن مقام برای ما حاصل نیست وقتی من برای اولین بار با حضرت ملاقات کردم  در آن وقت ایشان این شعر را میخواندند              ازدل مضطّر چنین پیغام هست               نی سکونی جز تو نی آرام است

یعنی ای الله به جز شما در هیچ جا سکونی یافته نمی شود.

کار ما با بیقراری تام هست                                                                                              از محبت بس همین انعام هست

ای که زاوّل  ، فکر تو انجام هست                                                                                 عشق تو شاید هنوزه خام هست

نظرات 3 + ارسال نظر
لاتحزن دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ http://laatahzan.blogfa.com/

یه پاور پوینــــــــت با عنوان سجودی منـحصر به فــــــــرد

براتون اماده کردم با کلیک روی هر اسلاید به اسلاید

بعدی هدایت میشید امیدوارم تاثیر گذار باشه

دیدنش خالی از لطف نیست

التمـــــــــاس دعا

✿ منتظر حضور سبز و راهنمائی پر نورتون هستم ✿

آشنا سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ب.ظ

سلام . خوندن این مطلب رو به همه ژیشنهاد میکنم .موفق باشید

شاید روزی فرا برسد که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای
که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است
و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است
و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه
زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید.
بگذارید آن را بستر زندگی بنامم .
بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب ، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. قلبم را به کسی هدیه بدهید که ازقلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند وکمکش کنید تا زنده بماند ونوه هایش را ببیند. کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند. استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند ودخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود. آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند. اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید. اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند …



آشنا چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:33 ق.ظ

http://islaminworld.blogsky.com/
سلام . یعنی وای به مسلمانیت ما با این همه ادعا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد